سرشت قدرت خداوند، این شعور نامریی حاضر در همه اشیا که علت جهان مادی و کانون هر دو پهنه ی روحی و فیزیکی است ، به بهترین .جه به عنوان عشق ناب و مطلق و بدون قید و شرط تعریف می شود. این عشق همانند چسبی است که تمام اشیایدمادی را در جای شان نگاه می دارد و مانع از متلاشی شدن آنها به ذرات بی شمار می گردد. این نیروی خدایی منشا روح کلی است که همواره با آن در ارتباط هستیم، چراکه در گستره ی آن نیرو قرار داریم.
ممکن است شما احساس شایستگی نا محدودی برای جذب شکوفایی و نیک بختی به سوی خود داشته باشید ، ولی اگر در حالتی از عشق بی قید و شرط به سر برید، فقط به قدر توان خود قادر به دخالت در تجلی مقدرات زندگی تان هستید . برای این که با نیروی بی کران عالم گیر، اتحادی ملکوتی داشته باشید باید سرشار از عشق مطلق و نا مشروط شوید. عشق نامشروط به خاطر بسیاری از ما خطور نمی کند، بیش تر به این دلیل که میل داریم آن را به منزله ی مهر و محبت یا احساس در نظر بگیریم.
وقتی ما از عشقی که از روح شما و از شعور ملکوتی خداوند نشأت می گیرد صحبت می کنیم ، در واقع از چیزی حرف می زنیم که خودِ پست تر و غرور و منیّت قادر به درک آنها نیست. ما دریاره ی "احساس خوب" نسبت به دیگران ، عشق شاعرانه ، نثار مهرو محبت یا رفتاری حاکی از زودرنجی نسبت به هر کس سخن نمی گوییم. عشق نامشروط که در اینجا در باره اش می نویسیم ، تجربه ای از هم آهنگی زندگی است. بدون شبهه این عشق برای فعال سازی شخصیت های معمولی ما خیلی عمیق و سنگین است.
نیروی عشق غیر مشروط در پشت خلاقیت قرار دارد. تمام قوانین طبیعی ما را هئایت می نماید. این عشق را می توان به مثابه ارتعاشی در نظر مجسم ساخت که تصورات فکری را از ذهن انسان به حالت و صورت مادی در می آورد. عشق در عالی ترین سرشت خود نیرویی است که ما آن را به عنوان اراده ی خداوند می شناسیم. این نیرو کیمیایی است که از آن برای فهم این که پدیده ها چه گونه از جهان روح، هستی مادی پیدا می کنند، استفاده می نماییم.
مدتی را سعی کنید از تفکرات موشکافانه و انتقاد آمیز احتراز نمایید.در آن ساعات آرام ، تنها به صلح و آرامش و عشق بیاندیشید. در روابط و مناسبات خود فقط در راستای عشق ورزی محبت به تفکر و عمل بپردازید. هر وقت و هر کجا که با کسی یا چیزی مواجه می شوید ، افکار و نیروی محبت آمیز را به سویش گسترش دهید و در آن مقطع از زمان سراپا عشقِ مطلق شوید.
با نثار عشق در محیط اطراف خود و کاربرد ملایمت در تمامی پندارها ، گفتار ها و کردار های تان ، حلقه ی دوستان نزدیک شما نیز به تدریج واکنش های تازه یی از خود نشان می دهند. از این بیش تر ، این عملکرد به سرعت گسترش می یابد و می توانید انوار این عشق را برجامعه ی خود و بر مردمی که از حال و روزشان از طریق روزنامه ها مطلع می شوید ، از جمله کسانی که برچسب تروریست، آدم کش و کلاهبردار بر پیشانی شان خورده و نظایر آنها ، بتابانید.
شما نسبت به اعمال خصوصیات آمیز کششی ندارید بلکه عاشق روحی هستید که بدکاران و آنان که از عشق و محبت بویی نبرده اند ، راهی به ان ندارند. وقتی بتوانید به این شیوه زندگی کنید و همه ی پندار ها و کردارهایی را که از سرشت عشق مطلق نشأت نگرفته اند ، از خود دور سازید، آن گاه جوهره ی روان هود را تجربه می کنید و می فهمید که چه گونه باید بر محدودیت های زندگی تان غلبه یابید.
این روح درباره هیچ کس و هیچ چیز قضاوت نمی کند ، موعظه نمی کند، تبعیض روا نمی دارد، عشق مطلقِ محض است. از وجودش هم آهنگی ساطع می گردد و فرصت شکوفایی به همه کس و همه چیز می دهد. هر روز میلیون ها گل بی هیچ اجباری ، تنها با عشق مطلقی که همه جا جاری است و در قلب کاینات قرار دارد، باز و بسته می شوند، نیرویی که لایتناهی و ابدی است. با این تمرینات شما در کار پرورش جنبه دیگر هستی خود هستید.
یک اتم از عشق نامشروط را که در همان کانون وجودتان تمرکز دارد در نظر مجسم سازید. حضور قلب و بازشدن و تابش آن را به اطراف خود احساس کنید. این احساس بی غرضانه و غیر شخصی که به هیچ کس یا هیچ چیز یا هیچ سیستم اعتقادی وابسته نیست، خیلی زود قرین احساس پیوند با ان نیروی بی کران عشق مطلق که خداوند است، می گردد.
عشق مطلق معمای نهایی زندگی است. تا زمانی که ما نفس مان را ارج می گذاریم، به تداوم جنونی که در دنیا شاهد آن هستیم کمک می نماییم. گسستن و به صورت ناظری سرشار از عشق بی قید و شرط در آمدن، راه ایجاد یک ارتباط سالم و موزون بین غرور و روح است.
چنانچه همه وجود شما عشق مطلق باشد، دیگر درگیر امور مربوط به منیت و غرور نخواهید بود. هنگامی که از این منظر به خود می پردازید، گسیختگی از قیودات را در حالتی از آرامش محقق می سازید که شما را به صورت شاهدی مهربان نسبت به هر کس و هر چیز که در تماس و ارتباط با آن هستید ، در می آورد. توانایی شما در گسترش این نوع آگاهی که فراتر از قالب وجودی شماست ، سحر امیز است. این است اراده و خواست آن راز بزرگ ، یعنی نحوه ی شناخت خداوند و اتصال به اوست. به عبارت دیگر ، یعنی شناختن خداوند، نه آگاهی درباره ی او.
فرایند ناظری مستقل و بی طرف بودن در سکوت لحظات ِ دعا و خلسه و یا تفکر و تعمق رخ می نماید.
اشتغال فکری ما به مسأله سرو صدا ، نیاز غرور را به رهایی از آرامش و سکوت و عشقِ بدون شرط شعور آسمانی و مقدسی که خداوند است ، ارضا می کند.
خدایی بودن یعنی بیانِ عشقی که در درون شماست. این خیلی بیش تر از صرف ِنزدیک بودن به خداوند است.باید با خدایی که وجودش همه جهان و کاینات را در بر می گیرد یکی شوید.
چنانچه متقاعد شده باشید که یک اراده ی خداوندی جدا از شما وجود دارد ، در این صورت آنها که ادعا می کنند بر اراده خداوند وقوف دارند، قادر بر تسلط و کنترل شما هستند. اگر این نظام عقیدتی را بپذیرید ، دیگر در تله ی اراده ی او در برابر اراده ی من می افتید.می خواهید کار های معینی انجام دهید ولی اراده خداوند چیزهای دیگری را دیکته می کند.
عشق بی قید و شرط و نیل به خلق مشترک خواسته های تان در زندگی وقتی ممکن می شود که بدانید خداوند جدا از شما نیست.
معنای در حالت یگانگی بودن این است که شما می دانید عشق بی قید و شرط خداوند نسبت به مخلوقات ، همان عشقی است که ممکن است شما باشید، چنانچه درصدد جذب آن برآیید.
عشق خداوند به شما نامشروط است. در این عشق که خداوند به شما ارزانی داشته هیچ محدودیت و سانسوری وجود ندارد. شما در آنچه می خواهید انجام دهید آزادی کامل دارید، برای این که خواست شما و خواست خداوند یکسان و همانند است. شما برای انتخاب افکار و پندار هایتان در داخل این طرح بزرگ عشقِ مطلق آزادید.
اگر قیودات را جایگزین آن عشق نمایید، یا با وابستگی به داوری ها و کینه و نفرت ها از آن فاصله بگیرید، در این صورت عشق مطلق را تبدیل به عشق مشروط کرده اید . خود را از امکان فعالیت با یاری خداوند محروم ساخته اید و بدین نحو در جهت مبارزه چیزی جز تحمیل قیودات بر توانایی خود در عشق ورزی نیست.
زندگی واقعی در آزادی عشق مطلق جریان دارد. این همان جوهره زندگی است. وقتی عشق مطلق را که اجازه می دهد هر طور که می خواهید بیاندیشید از دست بدهید، آن وقت همراه آن ، انسانیت خود را هم از دست خواهید داد.
اکنون تصور نمایید که قادر به فعالیت در شرایط عشق بدون قید و شرط هستید، در این صورت خیلی راحت خود را از داوری و عیب جویی درباره دیگران معاف می دارید. آن گاه چنان چه نسبت به هیچ کس احساس نفرت نکردید و فقط آزادی انتخاب را برای دیگران مد نظر داشتید، در حال تجربه چیزی هستید که یکی شدن نامیده می شود. دیگر خواست شما با مشیت خداوند در تضاد نخواهد بود. منشأ وجود تضاد منیّت است.
خلاقیت یا مکاشفه فعلی است که عشق مطلق را از درون وجود شما بیرون کشیده ، به شکلی که آن را جهان مادی می نامیم در می آورد.
ادامه دارد...