در مباحث قبل به یگانگی و در طول هم قرار گرفتن نیروی محرّک جهان برای تمام آنچه جهت رشد و کمال مان است پرداختیم و حال در ادامه مطالب قبل باید بگوییم که این نیرو و افسون در این جهان ، اندوخته ای انحصاری برای استفاده ی هیچ کس ، از جمله شما نیست. این نیرو همیشه و در همه ی زمان ها قابل دسترسی است ولی به کسی تعلق ندارد. این همان نیرویی جهانی است که برای حرکت شما بسوی جلو را فراهم می کند. کاری که شما به عنوان یک نیروی موثر در محیط اطرافتان انجام می دهید ، برقراری ارتباط با نیرویی است فراسوی دوگانگی پهنه ی زمین و در عین حال با آن هم پیوند است ، پیوسته ولی متمایز.

     راه برقراری این ارتباط ، شناخت این نیروست. هر چیزی در روی این گستره ی فیزیکی ، روشنایی و تاریکی را تجربه می کند. اگر روشنایی همیشگی بود ما را از تاریکی تصوری نداشتیم. امّا پدیده یی وجود دارد که هرگز با تاریکی سروکار ندارد. این پدیده منبع همه ی روشنایی یعنی خورشید است. این منبع در فراسوی دوگانگی پهنه ی فیزیکی است. همین منبع انرژی است میل دارید وقتی صلاحیت لازم را پیدا کردید با آن ارتباط برقرار کنید.

     شما موجودی کامل و هم بسته ایید با هر دو انرژی گستره ی فیزیکی به عنوان بخشی از هستی خود که در اختیارتان است. شما کاملید، بانبراین برای شناسایی خود نیازمند نگاهی همه جانبه به خود به مثابه یک ارگانیسم محیط هستید یعنی نیروی موثر در جهان. شما بعنوان موجودی کامل، پندار باطل جدایی و انفصال خود را از ذهن می زدایید و پیوستگی و اتصال تان را با همه چیز آشکار می سازید. این کار به نحوی موجب توانمندی شما می شود که خودِ تحت فرمان منیّت هرگز به فکرش هم نمی رسد.

     اگر به نحوی توانستید همه ی بشریت را در راستای همه ی چیزهای دیگر که به طور هم زمان در تصویر وجود دارند مشاهده کنید، دارای بینشی از طبیعت سه بعدی عالم هستید. در اینصورت شما از این که قادر هستید در آنِ واحد بخش های بسیار کوچکی از زمین را ببینید به خود می بالید.

     محیط شما شامل هر کس ، زنده یا مرده ، است و می توانید نیروی آنها را به سوی خود بکشید چون آنها از نقطه نظر هرلوگرامی ، خود شما هستید. شما تصویر فیزیکی کوچکی هستید که وقتی به طور روحی بر پرده ی جهانی می افتید انعکاسی از همه ی بشریتید. هر یک از ما همه ی بشریت است. از این فرجام و سرنوشت رهایی ندارید.

     نگاه به خودمان به مثابه بخشی هم پیوند با همه ی بشریت ، اندیشه ایست که زمانش فرا می رسد و متوقف نخواهد شد. اصولاً ، انسان ها در همه جا کم و بیش مثل هم هستند. ما در احساس ترس ، عشق، تنفر و حسادت مشترکیم. با همه ی این ها ، غرور و منیّت ما بر گسستگی و تقسیم اصرار می ورزد.

     هنگامی که به فردیت خودمان نظر می کنیم متوجه می شویم که در این جا هم میل به تقسیم خودمان وجود دارد که همین امر ما را از سرنوشت الهی مان درو می سازد و از رقم زدن سرنوشت مان باز می دارد . ما احتیاج به کنترل و بازبینی کشمکش درونی خود داریم که ما را به تقسیم خود وا می دارد ، منیت سبب ایجاد افکار تفرقه افکنی نظیر نمونه های زیر می گردد:

تفاوت میان آنچه هستم و آنچه باید باشم؛ رفتار من چگونه است و چگونه باید باشم؛ چه می خواستم باشم و اکنون چه هستم؛ آنچه که دیگران به من گفته اند همان است که باید می بودم؛در واقع تا چه حد دچار آشفتگی و نابه سامانی هستم؛ به چه فکر می کنم و چه احساسی دارم ؛ نگاه من به زندگی چه گونه است و نگاه دیگران چه قدر از نگاه من بهتر است؛ درآمد من چه میزان ، درآمد دیگران چه قدر و نیاز من چه اندازه است. فهرست این قبیل سوالات به طور بالقوه تمامی ندارد.

     همه ی این کشمکش ها به منزله ی ثمره ی گرایش ما به تقسیم و تثسیم مجدد خودمان در سطح جهانی ، ملّی،اجتماعی و فردی ، بیانگر بی نظمی و هرج و مرج درونی است.تازمانی که ما از درک این حقیقت که همه ی انسان ها هولوگرام های نژاد بشرند قاصریم،نمی توانیم نظم را به جهان یا به زندگی خودمان هدیه کنیم. همه ما بازتاب یک کل هستیم و ضروری است که بدین نحو بیندیشیم.

     خودآگاهی شرط ذهنی بیداری است.افکار شخصی شما در حالی که تنها بخشی از مجموعه ی تصویر آگاهی انسانی را تشکیل می دهد، ولی هم زمان با آن حاوی تمامی آگاهی انسان نیز هست. اندیشه ی شما بی کم و کاست با اندیشه ی هر کس دیگر مرتبط است همانگونه که با احساسات ، آرزو ها و مجموعه ی جهان درونی شما در ارتباط است.شما قادرید شیوه ی استفاده از این ارتباط را جهت پرورش الوهیت خود و بنابراین الوهیت همه ی بشریت ، فراگیرید.

     بهاگاوادگیتا این نقطه نظر را با عمیق ترین وجهی که تاکنون یافته ایم ، درعباراتی کوتاه خلاصه کرده است:

"آن کس که می بیند خدای همه ی کاینات همیشه و در همه حال یکی است، یعنی فناناپذیر در عالم فانی است، به حقیقت رسیده است. و آن گاه که انسانی احساس می کند که خدای درونش همان خدای عالم است، با آزار دیگران به خود آزار نمی رساند. و در این وقت است که ، به راستی، رهسپارمتعالی ترین راه است."

پیشنهای هایی کاربردی:

1.هنگامی که به شیوه های انعکاس دهنده ی جدایی و انفصال می اندیشید، تلاشی آگاهانه در جهت بررسی و مطالعه ی خود به خرج دهید.خود را بخشی از هر آنچه می بینید تصور کنید و با کوششی درونی پرتو افکارتان را به داخل هر موجود زنده یی در سیاره بتابانید.

     ضمیر ما را جانشین ضمیر آنها نمایید. این تمرین درونی به شما کمک می کند به جای این که خود را به منزله یک موجود متأثّر در جهان بدانید ، خود را موجودی مؤثّر در محیط پیرامون تان بدانید.

2.در خصوص این نیروی محرّک زندگی یتان ژرف اندیشانه تفکّر کنید. ناظر نیروی خود و اطراف خود بودن شیوه یی است که شما را در  پیوند با ذات روحانی هر کس و هر چیز قرار می دهد. آگاهی از این هم پیوندی کمک می کند که این نیرو را در جهت جذب آنچه آرزویش را دارید به کار برید ، زیرا این نیرو زندگی در همه ی چیزهایی که آرزوی داشتن آن را دارید نیز هست.

3.به درایت احساس خود اعتماد کنید. اگر آن را حس کنید، برای تان واقعیّت پیدا می کند.می توانید با عدم اطمینان به چیزی که قلب تان احساسش نمی کند ، خود را از کنترل شدن توسط تلقینات دیگران بر حذر دارید.

     این کار از طریق اعتماد هوشیار احساسات درونی تان که از اعتماد نسبت به تجربیات زندگی تان سرچشمه می گیرد امکان پذیر است. اعتماد شما به احساسات درونی در واقع اعتماد به آن انرژی یی است که نیروی زندگی همه عالم است. احساساتی که به درستی آن واقفید و در پیوند با نیروی زندگی قرار دارند هرگز نباید به سود باورهایی که ادراک قلبی شما آن را نفی میکند، نادیده گرفته شود.

4.روش کار باید به آرامی ، متواضعانه و مهرورزانه نسبت به نیروی زندگی در همه ی موجودات صورت گیرد. به عبارت دیگر چنان عمل کنید که گویی حضور واقعی خدا را در همه جا مد نظر دارید. به یاد داشته باشید که تلاش های شما به هر حال متضمن تاثیراتی است ، حتی اگر فکر کنید که این تاثیرات در مقایسه با عظمت مشکل، خیلی کوچک است. نیروی عشق ، به پهنه ی عالم فرستاده می شود و با ذات همان عشق که در همه ی پدیده ها هست تماس پیدا می کند.

5.ترتیبی بدهید که هر روز مدتی را به تنهایی و در سکوت درباره این اصل ، به تفکّر بپردازید. به فضای زندگی تان تا آنجا که امکان دارد تقدّس ببخشید.بعضی اوقات فضای زندگی تا را به مثابه مکانی مقدّس در نظر گرفته و درباره اش بیندیشید. هر چه بیشتر با تفکر روحانی به محیط پیرامون خود بنگرید و به آن سرزندگی بخشید، بیشتر احساس همبستگی روحی خواهید کرد.

6.قضاوت نکنید.قضاوت به این معناست که شما از آنچه که مورد بررسی و داوری قرار داده اید جدا هستید. هر روز با جدیت تمام سعی کنید که دست از این شیوه ی تفکر بردارید و به خود چون بخشی از همه ی آن انسان ها و اشیایی نگاه کنید که درباره شان قضاوت می کنید. هنگامی در این کار موفق می شوید که تمایل به قضاوت درباره  ی دیگران از ذهن تان رخت بربندد، زیرا در این صورت است که متوجه می شوید خود شما به راستی جزیی از چیزی هستید که در کار قضاوت در مورد آنید. قضاوت شما هر چه باشد به خودتان نیز بر می گردد.

7.اگر بخاطر بیاوریدکه جزیی کوچک از بشریت هستید که در پندار و شخصیت شما انعکاس یافته است، آنگاه خود چراغ سبزی خواهید داشت که منعکس کننده ی انسانیتِ مورد علاقه تان است.

     درک این مفهوم برای ذهن عقلانی شما مشکل است ولی از جانب دیگر ، گاهی به هولوگرام سه بعدی بیاندازید و سعی کنید به کمک ذهن عقلانی خود نتیجه بگیرید که چه گونه تراشه یی کوچک از یک جسم قادر به انعکاس کل آن است. این ربطی به قسمت چپ مغز شما ندارد، در صلاحیت دلِ شماست.

خود را از طریق و با چشم دل بنگرید...

ما همه به طور هم زمان هستس خودمان و در عین حال همه ی آن چه در خارج از ما وجود دارد هستیم. تا زمانی که در جسم فیزیکی خود قرار داریم هرگز قادر به جدایی از محیط مان نیستیم.

اگر به این حرکت علاقه پیدا کرده اید ، منتظر شماره بعدی این مطلب باشید...